من یار مهربانم
ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام به فنچول مامانی این روزا مامانی بد جوری رفته تو مود داستان تعریف کردن آخه فانتزیای مامانی بد جور قویه خب حالا بریم سراغ داستانمون یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود دخترک قصه ما تصمیم گرفته که مستقل باشه و یه جورایی با نبود خواهرش کنار بیاد و از همه مهمتر اینکه حامی محکم برای بابای مهربونش باشه ( آخه بابای خوشمل بانو مریضه ) یه روز دخترک قصه ما قرار شد با یه دوست مجازی بره بیرون و باهم آشنا شن و اگه خدا خواست بشن دوستای خوبی برای هم که روز قبلش به دخترک قصه ما خبر داد که نمی تونه بیاد و دخترک قصه ما هم تصمیم گرفت که ب...
نویسنده :
هدیه
10:35