مادر حلالم کن
مامان گلم امروز وارد هفت سالی شدم که کنارم نیستی . چقدر زمان زود میگذره و درست هفت سال شد که من اومدم تهران و هفت سال تحمل هر شرایط سختی رو به جون خریدم اما هیچ کدوم از اینا باعث نشد یه لحظه یاد و خاطرت رو از ذهنم پاک کنم درست برخلاف خواهر و برادرام اما خرده ای به اونا نمی گیرم چون هم درگیرن برای خودشون و هم مثل من تنها نیستن بگذریم مهم اینه که من فراموشت نکردم و هر صفحه از قرآنی رو که می خونم ثوابش رو هدیه می کنم به روحت که بلکه ازم راضی باشی خیلی دلم می خواد برای یه لحظه هم شده بغلت بودم و سرمو می ذاشتم رو سینه ات و بوی تنت رو استشمام می کردم درست مثل بچگیام و با آغوش باز پذیرام بودی اما حیف و صد حیف تو خیابان که می...
نویسنده :
هدیه
0:59