دلتنگیای خوشمل بانودلتنگیای خوشمل بانو، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره
خوشمل بانوخوشمل بانو، تا این لحظه: 35 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

عزیزانم پس کی می یاین بی صبرانه منتظرتونم

مادر

مادر چه واژه قشنگی وارامشی مادر مرحم دلهای خسته مادرآرامش درونی مادر مهربانترین مهربانان مادر لبخند دیرینه مادر مادر مادر مادر شدن چقدر سخته  مادر شدن چقدر دردسر می خواد مادر شدن چقدر درد می خواد وقتی برای اولین بار وجود کسی رو در درون حس می کنی و۹ ماه او را حمل می کنی وبا آرامش او را حمل می کنی تا به بار بنشیند وقتی پا به این دنیای خاکی می گذارد وتو واژه ی مادر را به خود نسبت می دهی وچقدر عاشقانه است که تو را مادر صدا کنن چقدر دلچسب هست تو را مادر بنامنند مادر منم یه روزی مادر داشتم مادری مهربان و دلسوز مادری که برایم حرف می زد وهر...
20 فروردين 1394

دردودل

سلام ای خدای مهربون خودت خوب می دونی که خیلی دوست دارم وتنها کسی  هستی که منو به خاطر خودم دوست داری ای مهربانترین مهربانان دلم بد جوری هوات کرده دوست دارم باهات حرف بزنم ای خدای مهربون می دونم خیلی خیلی مهربونی  حتی از آغوش گرم مادر هم مهربونتری خیلی خیلی دلم برات تنگ شده خیلی دلم گرفته نمی دونم شاید ازت یک کمی دور شدم به خاطر همونه ای خدای مهربون کمکم کن تا بیشتر بهت نزدیک بشم تا غم دوری از مادرم برام کم رنگ تر بشه دوست عزیز دیدن از پست دلم خیلی گرفته خالی از لطف نیست ...
11 فروردين 1394

سفرنامه نوروز 94

سلاممممممممممممممممم به فسقلی مامان امیدوارم اون بالا بالا ها بهت خوش بگذره و حالت خوب باشه سال 93 هم با فراز و نشیب های خودش تموم شد و مامانی هم با تموم سختیها این سال رو سپری کرد و وارد  سال جدید شد و امیدوارم سال خوبی برای مامانی باشه ( انشالله ) . می خوام برای ناز گلمممممم یه سفرنامه ای رو تعریف کنم که اسمش سفرنامه نوروز 94 هستش حالا  می ریم سراغ قصمون . مامانی از محل کارش 27 اسفند تعطیل شد و اومد خونه و با تک خاله ای مشغول تمیزکردن خونه شدن ( مدیونی خواننده گرامی فکر کنی که اینجانب تنبل تشریف دارم  چون تازه اثاث کشی کرده بودیم و خانمان هم تازه رنگ شده بود   و از این بابت بسی مسرور بودم ) که یه دف...
9 فروردين 1394
1801 10 10 ادامه مطلب

آخرین پست سال 93 ( پنجشنبه آخر سال )

به یاد تمام پدر و مادرهای آسمانی  به یاد اولین بوسه ای که برگونم زدی و من هیچ وقت نفهمیدم  وبه یاد آخرین بوسه ای که من به گونه ات  زدم و تو هیچ وقت نفهمیدی....... واینک پنجشنبه ای دیگر است ودل خوشند به این پنجشنبه های آخر سال  آنان که روزی بودند و دیگر .... فقط خاطره اند در ذهن ما، حسرتی بزرگ در دل و تصویری در قابی کوچک. بیان یادی کنیم به یک فاتحه، یک صلوات، یک خدا بیامرزدش، همین ها برایشان یک دنیاست درآن دنیا. روزگاری می آید که ما هم دل خوشیم به همین پنجشنبه ها ..... شادی تمامی در گذشتگان بخوانیم فاتحه ای با ذکر صلوات  -----------------------------------------------------------------------...
28 اسفند 1393

من برگشتممممممممممممممممممممممم

سلامممممممممممممممممممم عزیز دلممممممممممممممممممممممممم الهیییییییییییییییی مامانی قربونت بره دلممممممممممممممم برات یه ذره شده خیلی وقته باهات دردودل نکردم . می دونم از دست مامانی خیلی شاکی قربونت برم خیلی وقته نت ندارم و الانم سرکارم و درست نزدیکه تولدت اومدم و تصمیم گرفتم وب عزیزتو آپ کنم این مدت که مامانی نبود خیلی بلاها سرش اومد اما بگذریم بذار اول خیرای خوب رو بهت بگم بابابزرگت تصمیم گرفت بیاد تهران و الانم چند ماهیه کنار مامانیه و قرار شده که پیش مامانی برای همیشه بمونه و منم خیلی خوشحالمممممممممممممممممممممممم دیگه یه جورایی از تنهایی در می یام و بابابزرگت هم میشه همدم و شریک زندگیم از بابایی نامردتم خبری نشد ...
11 اسفند 1393

قلبم بی تابانه بهانه ی کسی را میکند

قلبم بی تابانه بهانه ی کسی را میکند که بار سفر بسته و رفته است. رفته و چقدر زود از یاد برده که نگاهی بی صبرانه منتظر نگاه های اوست که چقدر آغوشی تشنه ی بغل های اوست و این قلب دیوانه ی من باید رنج بکشد و صبوری کند. تا از یاد ببرد صاحبش را. تا عشقی که سراسر وجودش را به لرزه  می انداخت را فراموش کند. و فراموش کند که روزی کسی بود که برایش زندگی بود. ...
17 دی 1393

چه لذتی داره

چه لذتی داره وقتی سنگ صبور بقیه میشی وقتی خودت هیچ سنگ وصبوری نداری چه لذتی داره وقتی بقیه از محبت سیراب می کنی با اینکه خودت چشم انتظار محبتی چه لذتی داره کمک کردن به بقیه در صورتی که خودت به کمک نیاز داری چه لذتی داره وقتی خسته از سر کار می رسی و پدر مهربون درو برات باز می کنه چه لذتی داره به دیدار مادری بری که دستش از این دنیا کوتاست چه لذتی داره با سختی از کارفرمات حق و حقوقت بگیری و مقداری از اون رو به کودکی بدی که چشم انتظاره  
21 آذر 1393

ورودت به خانواده ما رو بهت تبریک می گم

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام به خوشمل مامانی خوبی عزیزم برات یه خبر مهم دارم  آره درست حدس زدی خوشمل نازم یه عضو جدید وارد خونه ما شده خدا بهت یه پسردایی ناز  به اسم بنیامین بهمت داده که خیلی نازه بالاخره بعد یک ماه که مامانی تونست بره و پسردایی نازت رو ببینه  خیلی ناز شده بود و مامانی دلش می خواست که بخوردشششششششش وقتی مامانی بغلش کرد و نگاه معصمانه پسرداییت رو می دید که چقدر ناز خوابیده بود تو دلش گفت یعنی خدایا میشه یه دونه  هم نصیب من کنی محمد یاسینم الهییییییییییییییی مامان قربونت برم منتظر روزی هستم که لباس حضرت علی اصغر  رو تنت کنم و با بابایی بری هیئت   یعنی اون روز ...
17 آبان 1393

26 سال از عمر پر فراز و نشیب خوشمل بانو گذشت

آری 3/8/67 کودکی پا به این دنیا گذاشت که خود نمی دانست که چه سرنوشتی در انتظارش است  کودکی که شادی را برلبان پدر و مادرش آورد و اما خود نمی دانست که چه فرازو نشیب هایی رو باید طی کند  26 سال از زمینی شدن من می گذرد و دلم عجیب برای همه چی تنگ شده است دلم برای اون لحظه ای که مادرم مرا در آغوش می گرفت و محبتش را نثارم می کرد . دلم برای بازی های کودکانه تنگ شده است . دلم برای لیلی  بازی کردنام و دلم برای خیلی چیزا تنگ شده عمــــــــــــــــــــــرم همچنان می گذرد و من اندر خم یک کوچه ام    وجود زیبایت وارد به دنیا میشود * هدیه سالروزش این آوا میشود * عاشقی چون من بی پروا میشود * در شع...
3 آبان 1393