دلتنگیای خوشمل بانودلتنگیای خوشمل بانو، تا این لحظه: 11 سال و 29 روز سن داره
خوشمل بانوخوشمل بانو، تا این لحظه: 35 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

عزیزانم پس کی می یاین بی صبرانه منتظرتونم

هرگز از یاد نخواهد رفت

هرگز از یاد نخواهد رفت چشمای خسته ات هرگز از یاد نخواهد رفت تن رنجور و نهیفت هرگز از یاد نخواهد رفت ایثار و از خود گذشتگیت هرگز از یاد نخواهد رفت لبخند مهربانیت هرگز از یاد نخواهد رفت اشکای چشمانت هرگز از یاد نخواهد رفت صبر و تحملت هرگز از یاد نخواهد رفـــــــــــــــــــــــــــــــت خواب ابدیت پ ن :درست 6 سال از اون ماجرای تلخ می گذره دوستان عزیز این پست دارای ادامه مطلب که خواندن آن خالی از لطف نیست دستان عزیز دیدن از  پست سالگرد مامانم خالی از لطف نیست خواننده گرامی بعد از خواندن این پست حتما این آهنگ رو هم گوش کنید       درست می خوام برگردم به سال 88 که مادرم مریض...
7 خرداد 1394

من یار مهربانم

ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام به فنچول مامانی این روزا مامانی بد جوری رفته تو مود داستان تعریف کردن آخه فانتزیای مامانی بد جور قویه خب حالا بریم سراغ داستانمون یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود دخترک قصه ما تصمیم گرفته که مستقل باشه و یه جورایی با نبود خواهرش کنار بیاد و از همه مهمتر اینکه  حامی محکم برای بابای مهربونش باشه ( آخه بابای خوشمل بانو مریضه    ) یه روز دخترک قصه ما قرار شد با یه دوست مجازی بره بیرون و باهم آشنا شن و اگه خدا خواست بشن دوستای خوبی برای هم که روز قبلش به دخترک قصه ما خبر داد که نمی تونه بیاد و دخترک قصه ما هم تصمیم گرفت که ب...
28 ارديبهشت 1394

پارک دانشجو

سلام به فنچی مامان امیدوارم که حالت خوب باشه و اون بالا بالا ها بهت خوش بگذره خیلی وقته باهات حرف نزدم و دردودل نکردم شرمنده حالا با خودت فکر می کنی که چه مامانی بی خیالم  و فراموشت کردم نه عزیزمممممممممممممممممممممم مگه میشه فراموشت کنم تو بخشی از وجودمی و با یادت نفس می کشم حالا می خوام برات قصه بگم یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود یه دختری بود که خودشو خوشمل بانو صدا می کرد . خوشمل بانو تک وتنها تو شهر به این بزرگی با خواهرش زندگی می کرد و همش یه جورایی وابسته به خواهرش بود ( البته به گفته خواهرش آویزون ) تا اینکه 6 سالی گذشت و خوشمل بانو بزرگ شد  و چم و خم تهرون رو یاد گرفت و تصمیم ...
17 ارديبهشت 1394

چهارمین نامه به همسری عزیزم

 سلام به عشقم سلام به نفسم ، سلامی به گرمی آفتاب و به روشنایی خورشید از اعماق وجودم سلام می کنم به کسی که قریب به 5 سال است که چشم انتظاریش را می کشم آری چشم انتظاری همراه و شریک لحظه های خوش زندگیم . می نویسم از دلتنگیام ، می نویسم برات از انتظارم که می دانم آمدنت خیلی دور نیست دلم می خواهد که دستان پر مهرت را در دستانم بگذارم و لحظه های آرامش را با تو تجربه کنم. دلم می خواهد آغوش گرمت را استشمام کنم دلم خیلی چیزها می خواهد و همچنان در حسرتشان می سوزم . قربانت شوم بی صبرانه منتظر مهر و محبتت هستم و می دانم تنها کسی هستی که مرا از تنهایی در می آوری . همسری عزیزم  دلم نگاه های عاشقانه ات را می خواهد . دلم گوش شنوای حرفهایم را...
12 ارديبهشت 1394

بهترین یادگاری که یک پدر به دختر گلش می دهد

سلام به فنچول مامانی امیدوارم اون بالاها بهت خوش بگذره و از اون بالاها هوای مامانی رو داشته باشی که قطعا هم داری بدون مامانی خیلی عاشقته و بی صبرانه منتظرته حالا می خوام از یه یادگاری برات بگم که بابابزرگت به مامانی داده . مامانی هم اون یادگاری رو با تمام وجودش نگهش داشته و حالا هم تصمیم گرفته که این یادگاری رو تو وبت به ثبت برسونه تا وقتی که اومدی و با چشمای خوشملت و لبای غنچه ایت خوندی بدونی که چقدر بابابزرگ فهمیده داشتی و داری . خب حالا بریم سراغ یادگاری که یک پدر می تونه به دختر گلش بده از صحبت دوستی به رنجم                  &n...
11 ارديبهشت 1394

مادر

مادر چه واژه قشنگی وارامشی مادر مرحم دلهای خسته مادرآرامش درونی مادر مهربانترین مهربانان مادر لبخند دیرینه مادر مادر مادر مادر شدن چقدر سخته  مادر شدن چقدر دردسر می خواد مادر شدن چقدر درد می خواد وقتی برای اولین بار وجود کسی رو در درون حس می کنی و۹ ماه او را حمل می کنی وبا آرامش او را حمل می کنی تا به بار بنشیند وقتی پا به این دنیای خاکی می گذارد وتو واژه ی مادر را به خود نسبت می دهی وچقدر عاشقانه است که تو را مادر صدا کنن چقدر دلچسب هست تو را مادر بنامنند مادر منم یه روزی مادر داشتم مادری مهربان و دلسوز مادری که برایم حرف می زد وهر...
20 فروردين 1394

دردودل

سلام ای خدای مهربون خودت خوب می دونی که خیلی دوست دارم وتنها کسی  هستی که منو به خاطر خودم دوست داری ای مهربانترین مهربانان دلم بد جوری هوات کرده دوست دارم باهات حرف بزنم ای خدای مهربون می دونم خیلی خیلی مهربونی  حتی از آغوش گرم مادر هم مهربونتری خیلی خیلی دلم برات تنگ شده خیلی دلم گرفته نمی دونم شاید ازت یک کمی دور شدم به خاطر همونه ای خدای مهربون کمکم کن تا بیشتر بهت نزدیک بشم تا غم دوری از مادرم برام کم رنگ تر بشه دوست عزیز دیدن از پست دلم خیلی گرفته خالی از لطف نیست ...
11 فروردين 1394

سفرنامه نوروز 94

سلاممممممممممممممممم به فسقلی مامان امیدوارم اون بالا بالا ها بهت خوش بگذره و حالت خوب باشه سال 93 هم با فراز و نشیب های خودش تموم شد و مامانی هم با تموم سختیها این سال رو سپری کرد و وارد  سال جدید شد و امیدوارم سال خوبی برای مامانی باشه ( انشالله ) . می خوام برای ناز گلمممممم یه سفرنامه ای رو تعریف کنم که اسمش سفرنامه نوروز 94 هستش حالا  می ریم سراغ قصمون . مامانی از محل کارش 27 اسفند تعطیل شد و اومد خونه و با تک خاله ای مشغول تمیزکردن خونه شدن ( مدیونی خواننده گرامی فکر کنی که اینجانب تنبل تشریف دارم  چون تازه اثاث کشی کرده بودیم و خانمان هم تازه رنگ شده بود   و از این بابت بسی مسرور بودم ) که یه دف...
9 فروردين 1394
1799 10 10 ادامه مطلب

آخرین پست سال 93 ( پنجشنبه آخر سال )

به یاد تمام پدر و مادرهای آسمانی  به یاد اولین بوسه ای که برگونم زدی و من هیچ وقت نفهمیدم  وبه یاد آخرین بوسه ای که من به گونه ات  زدم و تو هیچ وقت نفهمیدی....... واینک پنجشنبه ای دیگر است ودل خوشند به این پنجشنبه های آخر سال  آنان که روزی بودند و دیگر .... فقط خاطره اند در ذهن ما، حسرتی بزرگ در دل و تصویری در قابی کوچک. بیان یادی کنیم به یک فاتحه، یک صلوات، یک خدا بیامرزدش، همین ها برایشان یک دنیاست درآن دنیا. روزگاری می آید که ما هم دل خوشیم به همین پنجشنبه ها ..... شادی تمامی در گذشتگان بخوانیم فاتحه ای با ذکر صلوات  -----------------------------------------------------------------------...
28 اسفند 1393