رفتن به نمایشگاه کتاب
روز پنجشنبه با دوستم تصمیم گرفتیم که بریم نمایشگاه ساعت 2 رفتیم نمایشگاه و خیلی شلوغ بود
و یکراس هم رفتیم غرفه کودکان به نظرم چیزای جالبی بود برای بچه ها ودوستم هم برای برای بچه ی نازنینش
کلی خرید کرد و منم داشتم نگاه می کردم وتو دلم کلی ضعف می کردم بعد کلی گشتن در غرفه کودکان به دوستم
گفتم بریم قسمت نشر دانشگاهی وباهم رفتیم و منم یه چندتایی کتاب مرتبط با رشتم خریدم و برگشتیم
نمی دونم چرا خسته شده بودم و پاهام درد می کرد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی