خدایا شکرت
سلاممممممممممممممممم دوستان نازنینم و یه سلام ویژه هم به فنچول مامانی که با اینکه حضورا در کنارم نیستی اما همیشه کنارم هستی اومدم یه خبر خوب بهتون بدمممممممممممممممم که اینجانب دفاع کردم و کارشناسی آی تی رو به اتمام رسوندم و و در واقع برای خودم شدم خانم مهندسبا اینکه روزهای سختی رو داشتم اما به نظرمممممممممم واقعا زود تموم شد و خدارو شاکرم به خاطر لطفی که همیشه در حقم داشتن . خداجون عاشقتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتم به امید روزی که بتونم بیام و خبر ازدواجم رو و از مهمتر خبر سلامتیم رو بهتون بدممممممممممممممم
مادرای نازنین می دونم که دلتون پاکه خدا کوچولوهای نازی رو نصیبتون کرده برای بنده حقیر هم دعا کنید تا با طب سنتی خوب شم و نرم زیر تیغ عمل
خدایا می دونم بنده خوبی برات نبودم
خدایا می دونم که گاهی وقتا با زبون تندم دل خیلیا رو شکوندم که دست خودمم هم نبوده
خدایا می دونم نمازامو یه خط در میون خوندم
خدایا می دونم که همیشه هوامو داشتی و داری
خدایا می دونم دوستم داری و هیچ وقت تنهام نذاشتی
حضورت رو در نیمه های شب که پول کافی نداشتم و حال پدرم بد شد و مجبور شدم نصفه شبی ببرمش درمانگاه برای نصب سوند حس کردم
حضورت رو وقتی هیچ ماشینی کنار خیابون برامون نگهه نمی داشت و تو دلم همش صدات کردم که یه دفعه
پسرجوونی ماشینش رو جلومون نگهه داشت و برد مارو درمونگاه و هیچ پولی ازمون نگرفت حس کردم
حضورت رو وقتی مسئول تزریقات گفت که بلد نیستم و مسئولش فقط صبحا می یاد و با نگرانی گفتم برام آژانس
بگیرید و از مسئول پذیرش می پرسم که به غیر از بیمارستان فجر بیمارستان دیگه ای سراغ ندارین که بیمو قبول کنه که گفت نمی شناسم و آزانسی اومد ازش بپرس شاید بدونه و منتظر آژانس بودم که یک دفعه مسئول تزریقات صدام کرد که دکترمون براتون نصب می کنه رو حس کردم
خلاصههههههههههههههههههه در تمام لحظه هام حضورت رو حس کردمممممممممممم
خداجون با اعماق وجودم دوست دارمممممممممممممممممممممممممم