دلتنگیای خوشمل بانودلتنگیای خوشمل بانو، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره
خوشمل بانوخوشمل بانو، تا این لحظه: 35 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره

عزیزانم پس کی می یاین بی صبرانه منتظرتونم

خدایا شکرت

1394/5/31 14:35
نویسنده : هدیه
638 بازدید
اشتراک گذاری

سلاممممممممممممممممم دوستان نازنینم و یه سلام ویژه هم به فنچول مامانی که با اینکه حضورا در کنارم نیستی اما همیشه کنارم هستی اومدم یه خبر خوب بهتون بدمممممممممممممممم که اینجانب دفاع کردم و کارشناسی آی تی رو به اتمام رسوندم و  و در واقع برای خودم شدم خانم مهندسچشمکبا اینکه روزهای سختی رو داشتم اما به نظرمممممممممم واقعا زود تموم شد و خدارو شاکرم به خاطر لطفی که همیشه در حقم داشتن . خداجون عاشقتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتم بغل به امید روزی که بتونم بیام و خبر ازدواجم رو و از مهمتر خبر سلامتیم رو بهتون بدممممممممممممممممحبت

مادرای نازنین می دونم که دلتون پاکه خدا کوچولوهای نازی رو نصیبتون کرده برای بنده حقیر هم دعا کنید تا با طب سنتی خوب شم و نرم زیر تیغ عمل متنظر


خدایا می دونم بنده خوبی برات نبودم

خدایا می دونم که گاهی وقتا با زبون تندم دل خیلیا رو شکوندم که دست خودمم هم نبوده

خدایا می دونم نمازامو یه خط در میون خوندم

خدایا می دونم که همیشه هوامو داشتی و داری

خدایا می دونم  دوستم داری و هیچ وقت تنهام نذاشتی

حضورت رو در نیمه های شب که پول کافی نداشتم و حال پدرم بد شد و مجبور شدم نصفه شبی ببرمش درمانگاه برای نصب سوند حس کردم

حضورت رو وقتی هیچ ماشینی کنار خیابون برامون نگهه نمی داشت و تو دلم همش صدات کردم که یه دفعه

پسرجوونی ماشینش رو جلومون نگهه داشت و برد مارو درمونگاه و هیچ پولی ازمون نگرفت حس کردم

حضورت رو وقتی مسئول تزریقات گفت که بلد نیستم و مسئولش فقط صبحا می یاد و با نگرانی گفتم برام آژانس

بگیرید و از مسئول پذیرش می پرسم  که به غیر از بیمارستان فجر بیمارستان دیگه ای سراغ ندارین که بیمو قبول کنه که گفت نمی شناسم و آزانسی اومد ازش بپرس شاید بدونه و منتظر آژانس بودم که یک دفعه مسئول تزریقات صدام کرد که دکترمون براتون نصب می کنه رو حس کردم

خلاصههههههههههههههههههه در تمام لحظه هام  حضورت رو حس کردمممممممممممم

خداجون با اعماق وجودم دوست دارمممممممممممممممممممممممممممحبت

پسندها (5)

نظرات (2)

مامان علی مردان
31 مرداد 94 17:32
تبریک گلم ایشااله هر روزت پراز خبرای خوش باشه
هدیه
پاسخ
ممنونم زینب جان انشالله برای شما هم همینطور باشه
صدف
1 شهریور 94 18:28
سلام هدیه جان خوبی؟ مبارک باشه عزیزم دفاع پایان نامت ایشالا روزی برای من . به امید سلامتی هرچه زودترت
هدیه
پاسخ
سلام صدف نازنینم شکر خدا بهترم حال شما چطوره خوبی نازنیم ممنونم از تبریکت انشالله که شما هم هرچه سریعتر بتونی به خیر و خوشی دفاع کنی عزیزم واقعا استرسش برام سنگین بود و تا حالا همچین استرسی رو تحمل نکرده بودم انشالله منکه سپردم به خدا و می دونم اون بهتر از همه خیر و صلاحم رو می دونه