حرف دل
عزیزکم چشمانم رو می بیندم و تو را در ذهنم مجسم می کنم که در آغوشم هستی و چشمای معصومت رابسته ای و به خواب ناز رفته ای گویی جان تازه می گیرم و زندگیم با تو معنا پیدا می کند . وقتی با دهان نازنینت صدایم می کنی و با چشمان زیبایت نگاهم ، تولدی دوباره است برای من و دنیایم با تو رنگین می شود عزیزکم وقتی خودت را برایم ناز می کنی گویی جان دوباره می گیرم و آن لحظه دوست دارم که بغلت کنم و آنقدر فشارت دهم و از استشمام بوی تنت به اعماق رویاها برم و خدارا شاکر باشم به خاطر نعمت زیبایی که نصیبم کرده است آری وجود تو
تویی که برایم زندگی هستی و با تو نفس می کشم و معنای زندگی را می فهمم تویی که با وجودت، خندهایت، و حتی گریه هایت برایم شیرین و لذت بخش است حتی شیطنت های کودکانه ات را دوست دارم و با آنها گویی خودم جوان می شوم و شوق بازی و کودکانه هایم در من رشد می کند و نفسم به نفست بند است و راه رفتنت پابه پای من در خیابان به من حس غرور می دهد و به خود می بالم از اینکه مادر انسان وارسته ای چون تو ام و لذت در کنار باتو بودن شوق و امید را در من زنده می کند. عزیزکم وقتی خسته ای و گله مند از همه چیز و خود را در آغوشم قرار می دهی و چشمان نازت رو با شنیدن لالایی من کم کم می بندی و آرام به خواب ناز می روی و من عاشقانه نظاره گر صورت زیبایت هستم و به خاطر داشتن همچین زندگی آرامی از خدای مهربان مچکرم و هرکاری هم بکنم بازهم از زبانم یا حتی تمام وجودم قاصره از شکر کردنش
عزیزکم دوستت دارم و بدان مادری در تمام لحظاتش حاضر است جانش را برای خوشبختیت نثارت کند تا هیچ کمبودی در زندگی حس نکنی و با داشتن تو و پدرت مادرت سجده شـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکر بجا می آورد و به خاطر داشتن همچین زندگی از خداوند مهربان سپاسگذار است