دلتنگیای خوشمل بانو سه سالگیت مبارک
سلامممممممممممممممممممم به روی ماهت که دارم تو تولدت می نویسم برات تا بهت بگم که تو این مدت که نزدیک سه سال شد که باهات خو گرفتم ایشالله تولد واقعی خودت رو جشن بگیرم و خوشحال باشم که تو هم درکنارمی می دونم اون لحظه دیر نیست بالاخره نصیب منم میشه بالاخره درهای خوشبختی هم روی منم باز میشه و منم به آروزهام می رسم قربونت برم چه لذتی داره که باهات حرف می زنم و دردودل می کنم و تو رو تو ذهنم مجسم می کنم و از خدای مهربون می خوام یه روزی خودتو نصیبم کنه و از اون روزی می ترسم که بخواد امتحانم کنه منکه همش دارم امتحانای الهی رو پس می دم و اون امتحانم تو باشی خدایا دیگه توان اینو ندارم و می دونم مهربون تر از این حرفا هستی و حال و روز منو می دونی و خودت بهتر از هرکسی حتی از خودم خبرداری و می دونی چقدر من نازگلم رو دوست دارم خلاصه عشق می ورزم بهت و خوشحالم که کنارم هستی و به حرفای من گوش می دی نازنینم و می خوام با من بمانی رفیق همیشگی من