اتفاقات آخرین شب قدر
سلام عزیز مامان
حالت چطوره اون بالابالاها بهت خوش می گذره
خوب مامانی می خواد برات تعریف کنه از اتفاقاتی که درآخرین شب قدر براش افتاد وکلی
تودلش امید جاری شد و فهمید که خدا خیلی خیلی دوسش داره وحاجش رو می ده
حالا جونم برات بگه عزیزم مامانی آخرین شب قدر رو با تک خاله ای تصمیم گرفت که بره مسجد دانشگاه
امام صادق وبا همدیگه رفتن و بعد از خوندن دعای جوشن کبیر وگوش دادن به سخنرانی ومداحی
قرآن رو باز کرد تا دعای قرآن رو بخونن . بعد از اینکه مامانی قرآن رو باز کرد خوشمل مامان خودت حدس بزن
برای مامانی چه سوره ای اومد؟ خودم برات می گم خوشملم
برای مامانی سوره فصلت ( روشنی بیان ) وصفحه ای برام اومد که توش امیدواری بود
ومعنیش اینه عزیزم
واز آیات او این است که زمین راخشک وبی جان می بینی
اما هنگامی که آب باران بر آن می فرستیم به جنبش در می آید ورشد می کند همان کس که آن را زنده
کرد مردگان را نیز زنده می کند به یقین او بر همه چیز تواناست
وقتی این معنی رو خوندم خدا یه حس عجیبی تو دلم کاشت یا خوشمل مامان نوری از امید رو تو دلم داد
تازه یه چیز جالب تر که همین آیه و همین سوره هم برای تک خاله ای هم اومد
وقتی مراسم شب قدر تموم شد با کلی امیدواری برگشتم خونه