دلتنگیای خوشمل بانودلتنگیای خوشمل بانو، تا این لحظه: 11 سال و 29 روز سن داره
خوشمل بانوخوشمل بانو، تا این لحظه: 35 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره

عزیزانم پس کی می یاین بی صبرانه منتظرتونم

بدون عنوان

    زمانی که دیگر فکر و تلاشتان نتیجه نمیدهد صبر کار ساز میشود بی صبرانه در انتظار زمان بمان باغبان حتی اگر باغش را غرق آب کند درختان خارج از فصل خود میوه نمیدهند  
3 مهر 1395

پنجمین نامه به همسری عزیزم

سلام، سلام می کنم به عشقم که سالیان سال هستش که منتظرت هستم و نمی دونم خدا کی مجوزشو برام صادر می کنه تا بهت برسم اما می دونم دیر نیست و بالاخره خدا مجوزشو برام صادر می کنه وارد ششمین سال شدم که چشم انتظارم ، چشم انتظار کسی که نه اسمشو می دونم و نه تا حالا دیدمش اما می دونم می یای بالاخره می یای و منو می بری باخودت و باهات به معنای واقعی مزه خوشبختی رو می چشم و مثل بقیه منم یکی دوسم داره و یکی منو به خاطرخودم می خواد خیلی وقته برات نامه ننوشتم نکه فراموشت کنم مگه میشه فراموشت کنم اصلا تو کسی هستی که بشه  فراموشت کرد مگه میشه عشق رو فراموش کرد و خیلی چیزای دیگه حتی حسم نسبت بهت کم نشد بلکه شعله ورم شد و آتشش بدجوری دلمو گرفته . کجایی کجا...
26 تير 1395

بدون عنوان

برای دوست داشتنت محتاج دیدنت نیستم... اگر چه نگاهت آرامم می کند محتاج سخن گفتن با تو نیستم... اگر چه صدایت دلم را می لرزاند محتاج شانه به شانه ات بودن نیستم... اگر چه برای تکیه کردن ، شانه ات محکم ترین و قابل اطمینان ترین است! دوست دارم ، نگاهت کنم ... صدایت را بشنوم...به تو تکیه کنم دوست دارم بدانی ، حتی اگر کنارم نباشی ... باز هم ، نگاهت می کنم ... صدایت را می شنوم ... به تو تکیه می کنم همیشه با منی ، و همیشه با تو هستم، هر جا که باشی!....
9 تير 1395

مادر حلالم کن

مامان گلم امروز وارد هفت سالی شدم که  کنارم نیستی . چقدر زمان زود میگذره و درست هفت سال شد که من اومدم تهران و هفت سال تحمل هر شرایط سختی رو  به جون خریدم اما هیچ کدوم از اینا باعث نشد یه لحظه یاد و خاطرت رو از ذهنم پاک کنم درست برخلاف خواهر و برادرام اما خرده ای به اونا نمی گیرم چون هم درگیرن برای خودشون و هم مثل من تنها نیستن بگذریم مهم اینه که من فراموشت نکردم و هر صفحه از قرآنی رو که می خونم ثوابش رو هدیه می کنم به روحت که بلکه ازم راضی باشی خیلی دلم می خواد برای یه لحظه هم شده بغلت بودم و سرمو می ذاشتم رو سینه ات و بوی تنت رو استشمام می کردم  درست مثل بچگیام  و با آغوش باز پذیرام بودی اما حیف و صد حیف تو خیابان که می...
8 خرداد 1395

لیست پربازدید

جز نادرترین اتفاقاتی بود که تو عمرم اتفاق افتاده بود و ممنونم از تک تک عزیزانی که به کلبه درویشی من هم سرمی زنن و بنده حقیر رو شرمنده خودشون می کنن اگه برام کامنت هم بذارن تا بتونم لطفشون رو جبران کنم سپاسگذارم می شم ...
7 ارديبهشت 1395

سفرنامه نوروز 95

سلاممممممممممممممممممممم به فنچول مامانی سال 95 هم رسید مثل سالای گذشته شروع شد اما یه فرق اساسی داشت که با کلی گریه سوزناک و از ته دل برای مامانی شروع شد که  به غمممممم بزرگی تبدیل شد و موضوع برمی گرده به شب عید که با تک خاله ای رفتیم بیرون که مامانی برای خودش مانتو بخره که برگشتنی تو کافی شاپ پامچال که نزدیکای خونه مامانی هستش رفتیم و سفارش دادیم یه چیزی برامون بیارن و تک خاله ای هم طبق معمول شروع کرد از تیپ و قیافه مامانی ایراد گرفتن و تیپ و قیافه دیگرون رو به رخ مامانی کشید که مامانی هم ناراحت شد و گفت به اینا نیست اگه خدا بخواد منم با این ظاهرم می رم سرخونه و زندگیم بعدش تک خاله ای خیلی حرف زشت و بدی به مامانی زد و مامانی هم خیلی ن...
22 فروردين 1395

بدون عنوان

حتی اگــــــــــــــــــر تمامی " سین" های خوب دنیا را در سفره داشته باشم چه لطفی دارد وقتی که آینه " نبودنت" را تکرار می کند و حافظ دست و دلش به فال نمی رود و مــــن از نبودنت بر سر سفره پی به آمدن بهاری دیگر می برم چه سنگین اند بعضی ثانیه ها ! دوستان عزیز و گرامی بعد اتمام این آهنگ هم گوش کنید ...
22 فروردين 1395