دلتنگیای خوشمل بانودلتنگیای خوشمل بانو، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره
خوشمل بانوخوشمل بانو، تا این لحظه: 35 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

عزیزانم پس کی می یاین بی صبرانه منتظرتونم

سومین نمونه کاری مامان

1392/6/21 0:15
نویسنده : هدیه
440 بازدید
اشتراک گذاری

 

ســـــــــــــــلام فنچی مامان

مامانی سومین نمونه کاریشو برات گذاشت

دیدی بهت گفتم چه مامان با استعدادی داری عزیز دلـــــــــــــــــــــم

دعا کن ایندفعه عکس عروسی مامانی با بابایی رو برات بذارم

عــــــــــــــــــــزیز دلـــــــــــــــــــــــــــم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مامانی درسا
10 شهریور 92 4:01
مامانی تنها چه نمونه کاری خیلی زیباست ...... موفق باشی عزیزم ......


مـــــــــــــرسی گلم
شما هم همینطور
مریم
10 شهریور 92 7:14
فروشگاه خرید شارژ ایرانسل همراه اول تالیا رایتل/ همراه با قرعه کشی هر 8 ساعت یکبار
بلاگ آس
10 شهریور 92 12:13
سلام . لطفا مثل من مطلب بذار .
بجای خط قرمز
از دو خط افقی استفاده کن .


چشب
اب نبات
11 شهریور 92 11:07
سلام عزیزم خیلی زیباست ..موفق باشی مهربانم..


سلاممممممممممممم
ممنون گل من شما هم همینطور
مامان تارا
12 شهریور 92 20:19
میتونم سوالی کنم؟


بفرمایید عزیزم
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
13 شهریور 92 12:10
عززززززززیزم

آفرییییییییییین

عااااااااااااااااااااااااالی


مرسسسسسسسسسسسی گلم
ساره دختر خاله نفس
13 شهریور 92 21:56
سلام وب خوبی دارید به وب ما هم سزبزنید برای چند تا پستم نظر بدید که اگر شد با هم تبادل لینک کنیم


سلام ممنون
چشب بهتون سرمی زنم
توسن
15 شهریور 92 3:21
یک سلام ...

عبارت نمونه کارهای یکی از شرکتها را در جستجوگر گوگل نوشته بودم که صفحه این وبلاگ نیز در لیست یافته های جستجو قرار داشت که صفحه شما را باز کردم. اگرچه هیچ از آنچه بدنبال یافتن آنچه جستجو کرده بودم در خانه ی شما نیافتم ، اما نوشته هایتان آرام در دلم نشست آنچنان که تمام این صفحه را خواندم و حتی چند صفحه نیز ورق زدم برای خواندن احساسهای زیبایی که بنظر می آمد آنها را مادری برای فرداهای کودکش نوشته باشد....مدتهای زیادی می شود که هیچ نظری در وبلاگهای از جنس احساس ننوشته ام و مدتی هم می شود که حتی کلمه ای در وبلاگ خودم نیز ننوشته ام و اینها را گفتم که هرآنچه از دلنشین بودن برخی مطالب این وبلاگ نوشتم ، به باور نزدیکتر بشود تا بحساب رسم معمول و مرسومی گذاشته نشود که در ازای هر نوشته ای نوشته می شود: زیبا بود به من هم سر بزن !

با توضیحی که در سطر بالاتر نوشته شد ،معلوم شد نوشته ی جدیدی ندارم که برای خواندشان از نویسنده ای که مطالبش را با نام "مامانی تنها " امضاء نموده است دعوتی کرده باشم ، اما همینجا و در ازای نوشته هایش می توانم برایش بنویسم ساعت بگیر آرامش بودایی این دقایق معصوم را در میعادگاه فاصله ای که بادکنکها را ، انتظار رسیدن روزهای بهار را ، و اینهمه احساس قشنگ را....شکل می دهند...و آن وقت.... ابرها پایین می آیند، خورشید هم و ماه هم...و بادکنها هر کدامشان آبستن ـ آرزویی می شوند که در جان و وجود قلم "مامانی تنها " شیرین کاشته شده است و برای شتاب در روییدن این آرزوی سبز ، من نیز می نویسم : "آمین "...

اگرچه تمام عواطف و حتی احساسهایی که نوشته شده است زیبایی خاص خود را دارند ، اما گویی تمام این زیبا بودن نیز قادر نبوده است از آشکار شدن بغض پنهانی که در آنسوی واژه های نویسنده بوده است جلوگیری نموده و حتی دقت زیادی نمی خواهد تا خیسی برجای مانده از اشک نویسنده ای را یافت که هنگام نوشتن کلمات از چشمهای او ، با بغض بر روی صفحه کلید چکیده است !... .....

برایتان در کنار معجزه ی عشق ، پایان تمام بغضها و انتظارها را آرزو می کنم. برایتان لحظه هایی را می خواهم که نغمه سرایی کنید ، پای بکوبید و بی پروا بخندید ...بمی خواهم تمام ـ شور و شوق و امید ، با عطر نعنا و تا نرمه های قلب اتان آنچنان فرو بنشینند تا هرآنچه برگهای بغض و افسردگی را از شانه های دلتنگی اتان بتکانند....و برای برآورده شدن این آرزوها بازهم با صدای بلند می نویسم : آمین !




تنها چیزی که می توانم بگم این است که ممنون


fariba
16 شهریور 92 10:44
ایشالله عروسیت
ممنونم که به کلبه حقیرانه منم سر زدی. به پیشنهادت فکر کردم.راست میگی من واسه نی نی آیندم هیچی جز دوتا مطلب ننوشتم.درسته که من از شما بزرگترم اما یه راهنمایی میخوام بنظرت یه وبلاگ دیگه بسازم و درد و دلامو با نی نیم بگم یا نه ادامه همین وبلاگم خوبه بنویسم؟؟؟؟؟منتظر جوابت هستم


خواهش می کنم گلم
چشب می یام وپاسخ سوالتون رو می دم
fariba
16 شهریور 92 12:36
مرسی عزیزم.باشه حتما یه وبلاگ دیگه میسازم.ساختمش حتما خبرت میکنم گلم.نمیدونستم متولد67 تی.پس موقشه که مزدوج شی البته هروقت باشه با خوشی و عاقبت بخیری باشه.از آشناییت خیلی خوشحال شدم.میبوسمت


منم همینطور از اشناییت خوشحال شدم عزیزم
خودم می دونم وقتشه که مزدوج بشم و منتظر بابایی هستم دیگه