دلتنگیای خوشمل بانودلتنگیای خوشمل بانو، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 18 روز سن داره
خوشمل بانوخوشمل بانو، تا این لحظه: 35 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

عزیزانم پس کی می یاین بی صبرانه منتظرتونم

این ها رو بدانید بعد بچه دار شوید

برترین ها: تولد هر فرزند شور و شوق زیادی را به خانواده می‌بخشد اما اینكه چه مدت بعد از تشكیل زندگی مشترك، بچه وارد زندگی شود، سؤالی است كه ذهن بسیاری از زوج‌های جوان را به‌خود مشغول می‌كند. در گذشته زوج‌ها بیشتر دوست داشتند ابتدای ازدواج‌شان صاحب فرزند شوند اما امروزه زن و شوهرها سعی می‌كنند ابتدا خود را برای این امر مهم آماده كنند. مناسب‌ترین زمان برای صاحب فرزند شدن، تعداد فرزندان و فاصله سنی مناسب بین دو فرزند در خانواده همیشه محل اختلاف نظر است. در این زمینه مهسا مرعی نوتاش، كارشناس روانشناسی تربیتی، نكات مهمی را به شما می‌گوید.   اینها را بدانید بعد بچه‌دار شوید ...
31 تير 1392

چگونه خود را برای آمدن عضو جدید به خانواده آماده کنیم ؟

شاید این سئوال توی ذهنمون باشه که ما آدما چطوری باید خودمون رو برای عضو جدید خانواده آماده کنیم درمورد آدم بزرگا یکم مسئله فرق می کنه وبا این قضیه یه مقدار راحتر کنار می یاین اما بچه ها اینطور نیستن و ما بزرگترا در قبال بچه ها مسئولیت سنگینی داریم حالا راه حل هایی وجود داره که کودکانمان رو با این مسئله بهتر روبرو کنیم کمک به کودکان در پذیرفتن فرزند جدید خانواده کمک به کودکان در پذیرفتن فرزند جدید خانواده به دنیا آمدن فرزند جدید احساسات خاصی را در فرزندان قبلی بوجود می آورد. بروز نوعی حسادت در این موقعیت می تواند طبیعی باشد اما عملکرد شما و عدم غفلت از فرزند قبلی همهء اعضاء خانواده را در...
31 تير 1392

برام دعا کنید

مامانای عزیز برام دعا کنید سلام عزیز مامان می خوام یه ماجرایی رو برات تعریف کنم ماجرایی که مامانی رو از پادر آورد ماجرایی که مامانی رو پوست کلفت کرد که دربرابر سختی ها فقط بگه راضیم به رضای خدا ماجرا از اون زمان شروع میشه که مامانی تو سینه ش با دستش یه توده ای رو احساس کرد و یه خانم دکتر هست که سایت آنلاین داره ودکتر کوچولوها ست وسئوالمو ازش پرسیدم و بهم گفت که بیا معاینت کنم و منم رفت و بعد از معاینه برای مامانی سونو نوشت و انجامش دادم و متوجه شدم که تو سینه سمت راستم 4 یا 5 تایی توده خوش خیم داره وسینه سمت چپم هم یه دونه داره و حالم گرفت و بغض کردم وبعد فشاری که برام اومد فقط گفتم راضیم به رضای خدا و اونقدر مامانی نگران بو...
27 تير 1392

رفتن به پارک ملت

سلام عزیز مامان خوبی گلم مامانی بعد تموم شدن امتحاناش تصمیم گرفت که با دوستش که یه نی نی ناز به اسم محمد امین داره بریم پارک ملت وقرارشو گذاشت وبا هم رفتیم کلی بهمون خوش گذشت ولی یه حس عجیبی داشتم دلم می خواست به جای دوستم با بابایی می رفتم وکلی با هم می گشتیم . خوب جونم برات بگه تو پارک ملت رقص آبشار بود نی نی دوستم خیلی خوشش اومده بود وداشت به رقص آبشار نگاه می کرد و آبشار یه دفعه به حالت تبخیر در اومد و مامانی به دوستش گفت که مثل غبار شد ودوست مامانی هم به مامانی کلی خندید اینم از عکسای پارک ملت عزیزم     ...
24 تير 1392

فرا رسیدن ماه مبارک رمضان

کوله بارت بربند  شاید این چند سحر فرصت آخر باشد  که به مقصد برسیم بشناسیم خدا   و بفهمیم که یک عمر چه غافل بودیم   می شود آسان رفت   می شود کاری کرد که رضا باشد او  ای سبکبال   در این راه شگرف  در دعای سحرت   در مناجات خدایی شدنت   هرگز از یاد مبر   من جا مانده بسی محتاجم ...
24 تير 1392

سفرنامه مامانی 5

حالا ادامه داستان بعد از اینکه مامانی با بابابزرگت از سرخاک برگشتند یه دفعه با هم تصمیم گرفتن که  با هم برن باغی که بابابزرگت خودش کاشته و باغ انگوره وفنقل مامان جات حسابی خالی بود مامانی با بابابزرگت یه خربزه با خودشون بردن وشروع کردن به خوردن خربزه. مامانی تو دلش گفت : کاش نی نی نازم اینجا بود کلی برای خودش بازی می کرد . اما مامانی تصمیم داره فعلا درسشو بخونه ومعدلشو بالا ببره وتصمیم هایی که قبلا گرفته رو عملی کنه . عزیز مامان برای مامانی دعا کن که بتونه تموم تصمیم هاشو عملی کنه . عزیز مامان دلم برات یه ذره شده  . دلم برای بابایی هم تنگ شده . عزیز مامان مواظب خودت باش عزیز مامان نگران مامانی هم نباش مامانی می خ...
24 تير 1392