من برگشتممممممممممممممممممممممم
سلامممممممممممممممممممم عزیز دلممممممممممممممممممممممممم الهیییییییییییییییی مامانی قربونت بره دلممممممممممممممم برات یه ذره شده خیلی وقته باهات دردودل نکردم . می دونم از دست مامانی خیلی شاکی قربونت برم خیلی وقته نت ندارم و الانم سرکارم و درست نزدیکه تولدت اومدم و تصمیم گرفتم وب عزیزتو آپ کنم این مدت که مامانی نبود خیلی بلاها سرش اومد اما بگذریم بذار اول خیرای خوب رو بهت بگم بابابزرگت تصمیم گرفت بیاد تهران و الانم چند ماهیه کنار مامانیه و قرار شده که پیش مامانی برای همیشه بمونه و منم خیلی خوشحالمممممممممممممممممممممممم دیگه یه جورایی از تنهایی در می یام و بابابزرگت هم میشه همدم و شریک زندگیم از بابایی نامردتم خبری نشد ...
نویسنده :
هدیه
13:19
قلبم بی تابانه بهانه ی کسی را میکند
قلبم بی تابانه بهانه ی کسی را میکند که بار سفر بسته و رفته است. رفته و چقدر زود از یاد برده که نگاهی بی صبرانه منتظر نگاه های اوست که چقدر آغوشی تشنه ی بغل های اوست و این قلب دیوانه ی من باید رنج بکشد و صبوری کند. تا از یاد ببرد صاحبش را. تا عشقی که سراسر وجودش را به لرزه می انداخت را فراموش کند. و فراموش کند که روزی کسی بود که برایش زندگی بود. ...
نویسنده :
هدیه
9:53
چه لذتی داره
چه لذتی داره وقتی سنگ صبور بقیه میشی وقتی خودت هیچ سنگ وصبوری نداری چه لذتی داره وقتی بقیه از محبت سیراب می کنی با اینکه خودت چشم انتظار محبتی چه لذتی داره کمک کردن به بقیه در صورتی که خودت به کمک نیاز داری چه لذتی داره وقتی خسته از سر کار می رسی و پدر مهربون درو برات باز می کنه چه لذتی داره به دیدار مادری بری که دستش از این دنیا کوتاست چه لذتی داره با سختی از کارفرمات حق و حقوقت بگیری و مقداری از اون رو به کودکی بدی که چشم انتظاره
نویسنده :
هدیه
18:29
ورودت به خانواده ما رو بهت تبریک می گم
ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام به خوشمل مامانی خوبی عزیزم برات یه خبر مهم دارم آره درست حدس زدی خوشمل نازم یه عضو جدید وارد خونه ما شده خدا بهت یه پسردایی ناز به اسم بنیامین بهمت داده که خیلی نازه بالاخره بعد یک ماه که مامانی تونست بره و پسردایی نازت رو ببینه خیلی ناز شده بود و مامانی دلش می خواست که بخوردشششششششش وقتی مامانی بغلش کرد و نگاه معصمانه پسرداییت رو می دید که چقدر ناز خوابیده بود تو دلش گفت یعنی خدایا میشه یه دونه هم نصیب من کنی محمد یاسینم الهییییییییییییییی مامان قربونت برم منتظر روزی هستم که لباس حضرت علی اصغر رو تنت کنم و با بابایی بری هیئت یعنی اون روز ...
نویسنده :
هدیه
9:17
26 سال از عمر پر فراز و نشیب خوشمل بانو گذشت
آری 3/8/67 کودکی پا به این دنیا گذاشت که خود نمی دانست که چه سرنوشتی در انتظارش است کودکی که شادی را برلبان پدر و مادرش آورد و اما خود نمی دانست که چه فرازو نشیب هایی رو باید طی کند 26 سال از زمینی شدن من می گذرد و دلم عجیب برای همه چی تنگ شده است دلم برای اون لحظه ای که مادرم مرا در آغوش می گرفت و محبتش را نثارم می کرد . دلم برای بازی های کودکانه تنگ شده است . دلم برای لیلی بازی کردنام و دلم برای خیلی چیزا تنگ شده عمــــــــــــــــــــــرم همچنان می گذرد و من اندر خم یک کوچه ام وجود زیبایت وارد به دنیا میشود * هدیه سالروزش این آوا میشود * عاشقی چون من بی پروا میشود * در شع...
نویسنده :
هدیه
9:56
نگران نباش
نگـــــــران نباش، حــــال مـــن خـــــوب اســت بــزرگ شـــده ام ... دیگر آنقــدر کــوچک نیستـم که در دلـتنگی هـــایم گم شــوم ! آمـوختــه ام، که این فـــاصــله ی کوتـــاه، بین لبخند و اشک نامش زندگیست !.. ...
نویسنده :
هدیه
16:08
آخرین پست
سلامممممممممممممم عزیز مامانی این آخرین پست هستش و بدون مامان بی وفایی نیستم و هیچ وقت هم از یادم نمی ری عزیز دلم مامانی داره میره خونه جدید اما مجبوره چون اون محله و خونه رو اصلا دوست نداره ولی چه کنه باید بره دیگههههههههه و اونجا هم از نت خبری نیست و عملا نمی تونم بیام پیشت و باهات حرف بزنم ولی حرفا مو تو دفترم می نویسم اینجوری بهتره گل نازمممممممممم در انتظارت می مونمممممممممممممم مراقب خودت باش و به مامان بزرگت سلام منو برسونننننننننننننننننن دلم گرفته از همه دلم گرفته اینم آخرین پستمممممممممممممم خدا نگهدارررررررررررررررر ...
نویسنده :
هدیه
11:10